من یک آدم معمولی ھستم ھرچند که تمام عمرم را جان کندم تا غیر از
این باشم تا بیشتر به چشم دیگران بیایم و بیشتر احساس وجود کنم .
ولی جز زجر کشیدن ، تھمت شنیدن ، مسخره شدن و کینه کردن و
استھلاک چیز دیگری عایدم نشد . براستی ھم مسخره و احمق بودم .
اصلاً منظورم چه بود و به چه مرضی مبتلا بودم . حالا که مطرود ھمه
و منزوی گشته ام تلاش میکنم که واقعاً عادی ومعمولی و بلکه زیر
معمولی باشم تا بتوانم ھمطراز دیگران شوم و کسی تحویلم بگیرد و مرا
از خود بداند ولی موفق نمی شوم . این ھمه ادامه تفریط ھمان مرض
قدیم است که دست از سرم بر نمی دارد .
واقعیت این است که آدمھا اینقدر مشغول و گرفتارند که کسی مجالی
ندارد که به دیگران نگاھی کند .
ھمه به تلویزیون نگاه می کنند . خوشبحال آنھائی که توی تلویزیون
ھستند . اگر ھم حوصله تماشای تلویزیون نداشته باشند بھرحال
تلویزیون روشن و به آنھا نگاه می کند . دیگر ھیچکس به دیگران نگاه
نمی کند چون ھمه کپی ھمدیگر شده اند از بس که خواسته اند غیر
عادی باشند . دیگر ھیچکس معمولی نیست . دیگر ھیچکس خودش
نیست تا لایق دیدن باشد ھمه تلویزیونی و تأتری ھستند ولی غیر حرفه
ای و خام .
امروزه سخت ترین نقشھا ، نقش آدم معمولی است یعنی یک آدم واقعی .
از بس که ھمه خواستند که غیر عادی باشند یادشان رفته که عادی بودن
چگونه است . ھمه خودشان را فراموش کرده اند . ھمه ماسک ھستند .
ھمه تسخیر شده اند . دیگر کسی وجود ندارد . فقط ماسک ھا ،
عروسکھا ، معماریھا ، اتومبیلھا ، مبلمان ھا ، لباسھا ، مدلھا ، رنگھا
وعطرھا و موبایل ھا ، کامپیوترھا ، اصوات و الفاظ محض وجود
دارند . فقط کدھا و نمادھا وجود دارند . حتّی نفرت ھم وجود ندارد .
آدمھا دیگر بد ھم نیستند زیرا اصلاً نیستند . فقط چیزھائی می جنبند و
می بلعند و اصواتی عجیب تولید می کنند .
چون ھیچکس نمی خواست خودش باشد ھمه غیر معمول و مثل ھم و
مبدّل به اشباحی سرگردان شده اند . ھمه تولید یک کارخانه ھستند فقط
شماره تولیدشان فرق دارد . ھمه از کارگاه جادوئی تلویزیون تولید شده
اند . وھمه یک نقش را بازی می کنند . بستگی دارد که آخرین سریال
چه باشد .
استاد خانجانی
من یک آدم معمولی ھستم ھرچند که تمام عمرم را جان کندم تا غیر از
این باشم تا بیشتر به چشم دیگران بیایم و بیشتر احساس وجود کنم .
ولی جز زجر کشیدن ، تھمت شنیدن ، مسخره شدن و کینه کردن و
استھلاک چیز دیگری عایدم نشد . براستی ھم مسخره و احمق بودم .
اصلاً منظورم چه بود و به چه مرضی مبتلا بودم . حالا که مطرود ھمه
و منزوی گشته ام تلاش میکنم که واقعاً عادی ومعمولی و بلکه زیر
معمولی باشم تا بتوانم ھمطراز دیگران شوم و کسی تحویلم بگیرد و مرا
از خود بداند ولی موفق نمی شوم . این ھمه ادامه تفریط ھمان مرض
قدیم است که دست از سرم بر نمی دارد .
واقعیت این است که آدمھا اینقدر مشغول و گرفتارند که کسی مجالی
ندارد که به دیگران نگاھی کند .
ھمه به تلویزیون نگاه می کنند . خوشبحال آنھائی که توی تلویزیون
ھستند . اگر ھم حوصله تماشای تلویزیون نداشته باشند بھرحال
تلویزیون روشن و به آنھا نگاه می کند . دیگر ھیچکس به دیگران نگاه
نمی کند چون ھمه کپی ھمدیگر شده اند از بس که خواسته اند غیر
عادی باشند . دیگر ھیچکس معمولی نیست . دیگر ھیچکس خودش
نیست تا لایق دیدن باشد ھمه تلویزیونی و تأتری ھستند ولی غیر حرفه
ای و خام .
امروزه سخت ترین نقشھا ، نقش آدم معمولی است یعنی یک آدم واقعی .
از بس که ھمه خواستند که غیر عادی باشند یادشان رفته که عادی بودن
چگونه است . ھمه خودشان را فراموش کرده اند . ھمه ماسک ھستند .
ھمه تسخیر شده اند . دیگر کسی وجود ندارد . فقط ماسک ھا ،
عروسکھا ، معماریھا ، اتومبیلھا ، مبلمان ھا ، لباسھا ، مدلھا ، رنگھا
وعطرھا و موبایل ھا ، کامپیوترھا ، اصوات و الفاظ محض وجود
دارند . فقط کدھا و نمادھا وجود دارند . حتّی نفرت ھم وجود ندارد .
آدمھا دیگر بد ھم نیستند زیرا اصلاً نیستند . فقط چیزھائی می جنبند و
می بلعند و اصواتی عجیب تولید می کنند .
چون ھیچکس نمی خواست خودش باشد ھمه غیر معمول و مثل ھم و
مبدّل به اشباحی سرگردان شده اند . ھمه تولید یک کارخانه ھستند فقط
شماره تولیدشان فرق دارد . ھمه از کارگاه جادوئی تلویزیون تولید شده
اند . وھمه یک نقش را بازی می کنند . بستگی دارد که آخرین سریال
چه باشد .
استاد خانجانی